ننه علی به سلامت!!!!
اینجا خاطراتـــــــه که ماندگار میشه
تاریخ : 17 / 2 / 1391
نویسنده : (مرضیه خانوم

 

ننه علی مادر شهیدی است که بیش از 17 سال در کنار مزار فرزند شهیدش در کلبه ای حلبی زندگی میکرد.آخرین در خواست این بانوی صبور و وفادار این بود که پس از مرگ در کنار مزار فرزندش به خاک سپرده شود و حالا این مادر مهربان در همان کلبه به خاک سپرده شد تا برای همیشه در کنار فرزندش ارام بگیرد...خیلی حرف ها داشتم ک با ننه علی بزنم..اما حالا که رفته فقط می خواهم به او بگویم:

سلام ننه علی..چند روز پیش خبر آمد ک اخرش رفتی پیش فرزندت..نه اینکه از او دور بودی و حالا به او بر30 .ن...تو در تمام سال هایی ک پسرت اسمانی شده بود در زمین کنارش بودی.و کلبه ات را در کنار ارامگاه شهیدت بنا کردی تا تجسمی از مهر مادری باشی.در روزگاری مهربانی ها به حراج روزمرگی ها رفته و رو به افسانه شدن گذاشته اند..مهربانی هایی ک امروزه بی قیمت شدند و سر پیچ خیابان ها به فروش می رسد..

نمی دانم در ان شب سرد زمستانی و در ان روزهای داغ بهشت زهرای تهران با قربانعلی خود چه نجوا کرده ای و در میان اشک های مادرانه ات با او چه ها گفته ای.این را نیز میدانم حالاکه به وصال فرزند دلبندت رسیده ای و بعد سال ها که سنگ قبر او را بغل می کردی، اینک خودش را در اغوش گرفته ای.به او چه ها خواهی گفت؟؟نباید هم بدانم...حرف های مادری و فرزندی رازهایی دوست داشتنی بین خودشان است و بس.

اما ننه علی جان، تو را به قران درشت خطی که بارها در کلبه ات ختمش کردی قسم میدهم هر چه به شهیدت میگویی بگو اما حال و روز جوانان امروز را مگو.بگذار روحش ازرده نشود..

به پسرت نگو که بعضی از زنان و دختران ما با پوشش های نامناسب در

کوچه و خیابان ها چه ها ک نمی کنند ..به غیرت پسر برومندت بر

میخورد..اخر انها مرد بودند و مرد بودند و مرد!!! انها رفتند و دیگر تکرار نمی

شوند...ننه جان، جان پسر عزیزت، به او از اوضاع ملتی ک روزی بوی

شهادت میداد هیچ مگو...ملتی ک در ایام فاطمیه هر شب روضه داشتند و

حالا شده اند ملتی ک هرشب انتظار آکادمی را میکشند...چرا نمی

خواهند قبول کنند ک ما از چه کسانی هستیم نمیدانم؟؟

ننه جان، پسرت در انجا هم جوار علی و اولاد اوست و خوشا ب

حالش...اما ننه، تو نیز بی شک در محضر حضرت زهرا(س) خواهی

رفت...ننه جان، به مادرمان مگو ک شهرهایی ک در ان مادران با دست

های خودشان پشت پسرهایشان، جگر گوشه هایشان آب می ریختند تا

به سلامت برود و شهید شود حالا شده شهری ک در شبهای فاطمیه

 ... 

مادر جان، چه کار داری به فرزندت بگویی که پسرانمان .... بر می دارند و

لباس تنگ می پوشند..و مراقب چشم هایشان نیستند...

ننه جان ، از عشق های سر خیابانی هم به پسرت

میگویی؟؟؟ن....نمیگویی..تو نیز دوست نداری او ناراحت شود...

.ننه علی..مادر اسطوره ای سرزمین مادری من  اصلا از ما و کارهایمان

هیچ به علی نگو...دلش می شکند..بگذار روحش اسوده باشد..نگذار

حلاوت دیدار مادر با تلخی کارهای ما کم رمق شود..

آه......چه می گویم من ننه علی، لابد داری شماتتم می کنی که مگر

یادت رفته است که شهیدان زنده اند و می بینند و می شنوند و اصلا

شهید نامیده شده اند چون شاهد مایند؟؟؟و ادامه میدهی: فکر میکنی

اگر من هیچ نگویم ان ها هم هیچ نخواهند دانست؟؟

 
 




|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب